اشاره: پدیدهی الحاد، دینگریزی و دینستیزی امری نوپدید نیست و به درازنای تاریخ دین، الحاد و خداناباوری نیز در جوامع بشری وجود داشته است. در چند سال اخیر با گسترش فناوریهای ارتباطی و شبکههای اجتماعی، موج جدیدی از طرح سؤالات و بعضاً «شبهات» حول اسلام و دینورزی سامان گرفته است. روشن است جامعهی هدف رسانههایی که در این وادی کار میکنند، جوانان و نوجوانان مسلماناند. متأسّفانه در این حوزه جنبشهای اسلامی تلاشهای درخور، جدّی و کافی صورت ندادهاند. در سالهای اخیر، جوانی پیرانشهری، تحصیلکردهی یکی از رشتههای علوم تجربی طبیعی، با همتی کمنظیر، از طریق همین وسایل ارتباط جمعی و فضای مجازی پا در این میدان پرسنگلاخ نهاده است. ماحصل تلاشهای شبانهروزی ایشان در سه چهار سال گذشته، چاپ مجموعهکتابهای «الحاد نوین، باتلاق رنگین» است که تاکنون دو جلد آن به منظر و مرئای طالبان این مباحث رسیده است.
اصلاحوب برای برجسته نمودن این مسئلهی مهمّ و عطف نظر صاحبنظران، داعیان و جماعتهای اسلامی به پاسخگویی به سؤالات جدید نسل جوان و هم برای آشنایی بیشتر مخاطبان با این پژوهشگر امور دینی، گفتوگویی با «مراد یوسفی» نویسندهی کتاب داشته است. توجّه شما را به آن جلب مینماییم.
-ضمن عرض سلام و ادب خدمت شما و تشکّر از اینکه وقت خود را در اختیار ما گذاشتهاید؛ مایلیم بدانیم نویسندهی پرکار کتاب «الحاد نوین، باتلاق رنگین» کیست؟
بهنام خالق فکر و اندیشه. عرض سلام و ادب دارم خدمت شما و همهی مخاطبان ارجمندتان، بی شک در روزگاری که از طریق «رسانه» میتوان سیاه را به سفید و سفید را به سیاه تبدیل نمود، وجود سایتهای اسلامی بسیار مفید واقع میگردد. امیدوارم پاینده باشید و از خدواند متعال میخواهم به شما عزیزان، موفّقیّت هر چه بیشتر و طول عمر با عزّت عطا بفرماید.
من مراد یوسفی متولّد ١٥ تیر ١٣٦٩ در شهرستان پیرانشهر هستم؛ کارشناسی ارشد «ارزیابی سرزمین» را در سال ٩٤ اخذ نمودهام، از آن زمان تا کنون در دانشگاه پیام نور مهاباد (به عنوان مدرّس مدعو) تدریس نمودهام و همزمان به تحقیق و پژوهش در حوزهی اندیشهی اسلامی نیز پرداختهام. تنها پسر خانواده هستم و همین توفیق ارزشمندی ایجاد نموده که بتوانم خادم پدر و مادر بزرگوارم باشم و با آنان زندگی نمایم. سال ٩٤ با همسری دلسوز ازدواج نمودم که با توجّه به مشکلات فراوان زندگی همیشه حامی فعّالیّتهای من بوده است. حاصل این ازدواج فرزندی است که هنوز به دنیا نیامده ولی از همین حالا برای زندگی او برنامهریزیهای فراوانی انجام دادهام.
وضعیت خانوادگی من طوری بوده که از همان نوجوانی به کار کردن بپردازم، لذا از کارگری ساختمان و میوه چیدن و بار خالی نمودن در مرز پیرانشهر گرفته تا شاگرد قهوهخانه و ویزیتوری و گرافیست بودن را تجربه نمودهام، شاید در ظاهر، این کار کردنها نوعی جفا در حق یک نوجوان باشد، ولی من از انجام آن بسیار مسرورم و فکر میکنم شخصیت من را طوری شکل دادهاند که از همان اوایل زندگی تجارب فراوانی کسب نمایم و بتوانم در شرایط سخت روزگار، باز هم اهدافم را دنبال نمایم...
وقتی که اول ابتدایی بودم، روزی معلمم به پدرم گفته بود این پسر شما زیاد به فکر فرو میرود... و احساس میکنم این روند برای همیشه در زندگیم جریان داشته است... من بسیار فکر میکنم و هیچ وقت بیتفاوت از کنار مسائل عبور نکردهام... همیشه اتفاقات و موضوعات مختلف را در ذهنم بررسی مینمایم... شاید فعّالیّت پژوهشی من نیز منتج از همین روحیه باشد... از زمان نوجوانی دست به قلم داشتهام و مطالب فراوانی را در دفتر یادداشتهایم ثبت نمودهام، در مدرسه نیز همیشه قبل از هم کلاسیهایم انشای معلم را تمام کردهام... من توانایی نوشتن در بسیاری از حوزهها را داشتم، ولی سجدهی شکر به جای میآورم که این قلم خادم رسول الله (ص) و دین جاویدان اسلام شده است...
-نخستین جرقهی دینداری شما کجا بود و چه کسی این جرقه را در روح و روان شما زد؟
اوّلین باری که تنها به مسجد رفتم در یکی از سالهای دوران ابتداییَم بود، وقتی وارد شدم احساس بیگانگی عجیبی داشتم، محیطی بسیار بزرگ که کلّاً یک اتاق بود و مردم در آنجا نشسته بودند... دیدم چند کودکِ همسن و سال من قرآن میخوانند... من هم رفتم سراغ قرآنها از شخصی پرسیدم میتوانم یک قرآن بردارم، گفت بله چرا که نه! آمد و یک قرآن بهم داد، همین رفتار ایشان؛ احساس امنیّت و آرامش عجیبی به من داد، زین پس من هم میتوانستم به مسجد بروم و به قرآنها دست بزنم... (آیا ما هم در مسجد اینگونه با کودکان رفتار مینماییم؟) این بار رمضانها به مسجد میرفتم و اولین کاری که انجام میدادم برداشتن قرآن بود...
-پس از آن، مسیر دینداری را چگونه پی گرفتید و راه را چگونه ادامه دادید؟
هرچه دارم از نمازهایم دارم... از اول دبیرستان تاکنون، تمام نمازهای زندگیم را ادا کردهام؛ بارها پیش آمده دچار ضعف ایمان و معصیت شدهام، امّا تحت هیچ شرایطی نمازهایم را ترک نکردهام. من در دوران دبیرستان فقط نوجوانی معتقد و اهل نماز بودم، امّا همین نمازهای مبارک هیچ وقت اجازه ندادند از اسلام فاصله بگیرم، معمولاً جوانی که دائمالصلاة باشد به نماز جمعه هم میرود، در نمازهای تراویح هم شرکت میکند و حضور در این مکانها خواه ناخواه روحیهی دینی را تقویت مینماید. حضور در مسجد؛ دوستان و برادران دینی را با هم آشنا مینماید و در نهایت مسیر دینداری را برای اشخاص هموار میگرداند.
-اگر ممکن است از سیر مطالعات فکری خویش بگویید.
وقتی که سال ١٣٨٨ در دانشگاه قبول شدم، یک جوان نمازخوان و دیندوست بودم و اطّلاعات چندانی نداشتم، امّا به مرور احساس خلأ در صفحهی ایمانم ظاهر میشد، و متوجّه میشدم که من به دلیل احتیاج دارم، خواستهی زیادی نبود. میخواستم ایمانم ناشی از یقین و برهان باشد، در دنیای معاصر کسی که کوچکترین ادعای دینمداری داشته باشد باید بتواند عقاید خود را اثبات نماید. با توجّه بهاینکه من شخص پُر مدّعایی بودم و در جمعهای مختلف، در مورد اسلام سخن میگفتم، عدم توانایی دفاع از عقایدم برای من یک کابوس بود.
به یاد دارم ترم سوّم دورهی کارشناسی در یک جمع دانشجویی نشسته بودم که بحث اسلام و سکولاریسم مطرح شد. اسلامگرایان حاضر در جمع هیچ حرفی برای گفتن نداشتند و بدون دلیل در مقابل حرفهای موافقان سکولاریسم مقاومت میکردند. وقتی این وضعیّت را دیدم به شدّت احساس حقارت نمودم! چرا نباید بتوانم دفاع کنم؟
ترم چهارم تحصیل، مهمانی داشتم که نماز نمیخواند؛ بعد از شام کمی نصیحتش کردم و گفتم باید شروع کنی، این یک واجب الهی است و... (من نمیدانستم که او ناباور است)، او هم به جای سخن گفتن در مورد نماز، یک سؤال فلسفی پرسید و گفت این را جواب بده! به صورت کامل در منگنه قرار گرفتم! این شرایط بسیار سخت بود، احساس میکردم چون نصیحتهایم پشتوانهی فکری ندارد، نزد او کمارزش شدهاند.
البتّه موارد دیگری هم رخ داد که از بیان آنها خودداری میکنم... به صورت خلاصه این پسزمینهها و جرقهها باعث شدند در این زمینه بسیار کنجکاو باشم و به مطالعه و پرسوجو بپردازم، از داعیان کتاب به امانت میگرفتم، به سخنرانیها گوش میدادم، ساعتها در کافینت مطالعه میکردم (آن زمان گوشیهای هوشمند مرسوم نبودند)... معمولاً علاقهی شدید به یک مبحث باعث میشود، فارغ از زمان و مکان و شرایطی که در آن قرار گرفتهایم یک کتاب از کیف بیرون بیاوریم و مطالعه نماییم. الحمدلله شروع کردم و برای ترمهای آخر، نتایج بسیار خوبی دریافت نمودم، مطالعاتم طوری بود که این بار برای امر به معروف و نهی از منکری که انجام میدادم پشتوانهی فکری ایجاد کرده بودم... وقتی در مقطع کارشناسی ارشد پذیرفته شدم، این مطالعات در سطحی عالیتری ادامه یافتند...
بعد از دوران کارشناسی یکی از اصلیترین برنامههای زندگی من بحث و مناظره با افرادی بود که میخواستند با دلیل و برهان، ایمان جوانان مردم را نابود نمایند، لذا شبها و روزها در گروهها و صفحات فضای مجازی بحث مینمودم و به تبادل افکار میپرداختم، حتّی کار میکردم و از سر کار بحثها را دنبال مینمودم... در جریان این گفت و گوها مطالب زیادی هم به نگارش درآوردم...
سال ٩٤ وقتی در نمایشگاه کتاب تهران غرفههای کُتب دینی را نگاه میکردم و کتابهای مدنظر خودم را بسیار کم و ناچیز دیدم (خصوصا در زمینهی ردّ الحاد) ناخواسته گریه کردم و با خدای خود عهد بستم، باید مطالبم را چاپ کنم و در این زمینه بیشتر و بیشتر تلاش نمایم.
الحمدلله این عمل انجام شد و کتابم به همّت «نشر احسان» چاپ شد، زین پس زمان و انرژی خود را بیشتر بر نوشتن متمرکز نمودم و گفتم باید به تولید استدلال بپردازم...فکر میکنم برای من نویسنده تولید محتوا از بحث کردن مهمتر باشد. البتّه در کنار آن همیشه و هر روز به سؤالات جوانان پاسخ دادهام (در لابلای نوشتن)
الحمدلله تلاشهای این بندهی خداوند، به ثمر رسید و اکنون دو جلد از کتاب «الحاد نوین، باتلاق رنگین» با حجم ١٢٣٠ صفحه (که چند صد شبهه را نقد و بررسی نموده است)، در دست جوانان مسلمان قرار دارد، جلد سوم هم در مرحلهی ویراستاری است و ان شاء الله آن را به زودی جهت اخذ مجوز و دیگر مراحل قانونی به انتشارات میفرستم.
-انگیزهی اصلی شما از نگارش کتابهایتان چیست؟
کتابهایی که من نوشتهام، گامی در جهت هوشیار نمودن جامعهی اسلامی میباشند، من معتقدم این حرکت نه اولین گام است و نه بهترین گام، و خالی از اشکال هم نیست، اما چیزی که با صراحت تمام میتوانم بگویم این است که نیت منی حقیر مقابله با نیرنگ و فریب اسلامستیزان و جلوگیری از تباهی جوانان مسلمان بوده است... و از خدای متعال میخواهم از گناه و خطای همهی ما درگذرد و به وسیلهی این کتاب و کتابهای مشابه جوانان ما را از باتلاقِ رنگینِ الحادِ نوین ایمن نماید...
-با توجّه بهاینکه تحصیلات حوزوی نداشتهاید و رشتهی تخصّصی شما در دایرهی علوم تجربی است، چه شد که فعّالیّت در زمینهی پاسخگویی به شبهات را انتخاب نمودید؟
دوست دارم پاسخ این سؤال را در سه محور تقدیم نمایم:
الف) اگر در جریان شنا کردن در رودخانهای، شخصی در حال خفه شدن باشد، همهی افرادی که در آنجا حضور دارند به تکاپو میافتند و تلاش میکنند او را نجات دهند، افرادی که شنا بلدند وارد آب میشوند و افرادی که بلد نیستند هم یا سعی میکنند شناگری پیدا کنند یا تلاش مینمایند با چوبی چیزی آن شخص را نجات دهند، اما فکر نمیکنم هیچ شخص با وجدانی در کنار رودخانه آرام بگیرد و برایش مهمّ نباشد.
کار و فعّالیّت من نیز دقیقاً بهاین شکل است، وقتی میبینم جلو چشمان من با «نیرنگ» و «فریب» و «سیاهنمایی» میخواهند جوانان مردم را به سمت پرتگاه الحاد و ناباوری بکشانند، چطور میتوانم بیخیال باشم و بگویم رشتهی من این نیست بگذار افرادی که رشتهی مرتبط دارند اقدام کنند... و باور کنید اگر همهی تحصیلکردههای جامعه، این نگرش را در زمینهی مشکلات اجتماعی میداشتند، ما اکنون هیچ مشکلی نداشتیم. اصلاً این نگرش توسّط رسول اکرم (ص) به همهی مسلمانان آموزش داده شده است، آنجا که میفرماید: «كُلُّكُمْ رَاعٍ وَكُلُّكُمْ مسؤول عَنْ رَعِيَّتِهِ»، «همهی شما بسان چوپان هستید و همهی شما در مقابل یکدیگر، مسؤولاید.»
سرورمان «احساس مسؤولیت» یک چوپان به نسبت کار و وظیفهاش را برای همهی امّت اسلام درخواست نموده است... که ای مردم نسبت به کار و زندگی و دین و دعوت احساس مسؤولیت داشته باشید، زمانی که میفرماید «همهی شما مسؤول هستید»، این خطابِ همگانی، تحصیل کرده گان هر رشتهای را به «اقدام» و «عمل» فرا میخواند تا در جهت «اصلاح» و «روشنگری» اقدام نمایند.
ب) در جهان امروز کسی که خواستار مطالعه و تحقیق باشد، در کمترین زمان ممکن میتواند اطلاعات بسیار زیادی کسب نماید، الان من هزاران کتاب در کتابخانههای مجازی خود دارم و واقعاً بهانهای برای عدم تحقیق باقی نمانده است.
من خودم در دانشگاه تدریس میکنم، و باور کنید آنچه که در زمان تحصیل آموختهام یا فراموش نمودهام یا مصادیقش در ذهنم جابجا شده یا از آن صفحهای که فرا گرفته بودم فقط چند خط در ذهنم باقی مانده است... و برای تدریس حتماً باید مطالعه داشته باشم. یک دانشجو و طلبه هم اگر مطالعهی فراتر از مسؤولیت و قبولی داشته باشد، میتواند در این زمینه حرفی برای گفتن داشته باشد، ولی اگر تنها هدفش قبولی و تمام کردن کتابهای تحصیلی باشد، بیشک نمیتواند (آنگونه که باید) به دفاع از عقایدش بپردازد...
لذا این مطالعه است که به انسان معلومات میبخشد نه صرفاً تحصیل در یک رشتهی خاصّ... بله، من به صورت رسمی و قانونی دانشجوی رشتهی الهیات یا طلبهی علوم شرعی در حجرهها و مدارس دینی نبودهام، اما مطالعات زیادی در زمینهی مطالب دینی انجام دادهام و آموزشهای «مربوط به کارم» (ردّ الحاد) را خودم با مطالعه بدست آوردهام.
فقط در اینجا یک تفاوت وجود دارد... شخصی که در زمینهای خاص تحصیل کرده باشد، با ادبیات و اصطلاحات لازم آشنا است، و تحقیق برای او بسیار راحت است، اما فرد غیر متخصّص باید دو برابر فرد متخصّص زمان بگذارد و در مرحلهی اوّل باید اصطلاحات را یاد بگیرد... من نیز ابتدا با این موضوع مشکل داشتم، ولی شکر خدا به مرور و در اثر مطالعه این موانع برداشته شدند.
البتّه در این میان دوستان و برادران زیادی هم دارم که در زمینهی مسائل شرعی تحصیل نمودهاند و همیشه سعی کردهام در مسائل حسّاس (در جایی که مراجعه به منقولات مورد نیاز بوده است) با آنان مشورت کنم. امّا درکلّ «مسائل فکری» بیشتر وابسته به مطالعات آزاد و قوهی استدلال شخص نویسنده است تا مراجعه به منقولات و فتاوای صادر شده از جانب علمای کرام.
در اینجا لازم میبینم این نکته را به جوانان عزیزمان بگویم که در حد توان به مطالعه و پژوهش روی آورید... در روزگاری که بدست آوردن مطالب تا این اندازه راحت است، کافی است همّت داشته باشیم و مطالعه نماییم... (و در هر کجای جامعهی اسلامی به کمک فکری نیاز داشتند، برویم در همان زمینه مطالعه نماییم و کمک کنیم...)
ج) برای ردّ شبهات ناباوران صرفاً دانستنِ علوم شرعی کافی نیست و به آگاهی در زمینهی رشتههایی همچون فیزیک، شیمی، ریاضی، زیستشناسی، جغرافیا، زمینشناسی و دیگر شاخههای علم هم نیاز وجود دارد.
حتّی ردّ شبهات به مهارتهای کامپیوتری و تسلط بر زبان علم (انگلیسی) و اینترنت نیاز دارد. به عنوان مثال از لحاظ علمی به برخی از آیات قرآن اشکال وارد میکنند، چگونه باید پاسخ داد؟ غیر از این است که به متون علمی و تخصّصی مراجعه نماییم و سخن ناباوران و کلام پروردگار را بررسی نماییم؟
اتفاقاً چندین ترم در دانشگاه کتابی را تدریس نمودهام که چگونگی پیدایش حیات و گونهزایی (تکامل) از مباحث اساسی آن بوده است، و هر ترم طبق وظیفهی علمی تکامل را به دانشجویان یاد دادهام و همسو با آن طبق تعهّد اخلاقی و دینی اشکالات این نظریه را نیز بیان نمودهام تا خودشان قضاوت نمایند.
فارغ از تمام مطالب گفته شده، باور کنید کافی است احساس مسؤولیت وجود داشته باشد، شخصی که خود را مسؤول بداند، اگر مطالعه هم نکند سعی میکند موضوع را با یک شخص متخصّص در میان بگذارد و پاسخ لازم را به افراد مشکل دار برساند. اگر مسلمانان با یکدیگر متّحد باشند، افراد دانشگاهی جمعبندی و فهم خود را به میدان بیاورند و افراد حوزوی آموختههای خود را عرضه نمایند، میتوانیم یک خروجی بسیار ارزشمند داشته باشیم و هر شبههای را از میان برداریم.
-از سخنانتان پیداست که فعّالیّت گستردهای در زمینهی پاسخگویی به شبهات داشتهاید، به عنوان یک پژوهشگر فعّال در این حوزه، پدیدهی ناباوری و اسلامگریزی جوانان را چگونه ارزیابی میکنید؟
ناباوری پدیدهی تازهای نیست و در طول تاریخ بشر مواردی از آن را شنیدهایم، اسلامستیزی هم به همین شکل، اولین اسلامستیزان؛ فامیلهای خود پیامبر(ص) بودند که در مکّهی مکرّمه به مخالفتِ با ایشان برخاستند و علیه آموزههای اسلام سخن میگفتند، اما آنچه که امروز رخ میدهد پدیدهی تازهای است که مشابه آن را در طول تاریخ ندیدهایم، فضای مجازی همراه با خدمات فراوانی که برای انسانها داشته، یکی از بزرگترین مشکلاتش این است که به همهی انسانهای روی کرهی زمین تریبون داده است، واقعاً یک فرد فریبکار و اهل تلبیس چرا باید تریبون و جایگاه داشته باشد؟ در گذشته افراد اسلامستیز تحت شرایط بسیار خاص تریبون داشتند... ولی الان فراگیر شده است!
به عنوان مثال، یک حدیث ضعیف است، علمای مسلمان بدون آنکه از وضعیت قرنهای آتی اطلاع داشته باشند و بدانند که روزی تکنولوژی در چنین مرحلهای قرار میگیرد، خودشان طبق اصول علم حدیثشناسی آن را ردّ کردهاند، امّا اکنون اسلامستیزان آن را نقل میکنند و با افتخار میگویند این سخن پیامبر اسلام است!
وقتی برایشان پیام میفرستیم و ثابت میکنیم این حدیث ضعیف است، چرا مطالب نادرست به مردم میگویید؟! هیچ توجّهی به روشنگری ما نمیکنند و دوباره همان را منتشر مینمایند! آیا این تلبیس نیست؟
یا یک فهم نادرست از آیات قرآن ارائه میدهند، برای آنها توضیح میدهیم که این فهم نادرست است، و معنای آیه اصلا این نیست! ولی بازهم به صورت مغرضانه سخن خود را تکرار میکنند... آیا چنین کسانی شایستگی این را دارند که تریبون داشته باشند؟ به هیچ عنوان. حال تصور کنید:
(١) جمع بزرگی از این افراد، با (٢) سرمایههای فراوان (٣) هزاران سایت و کانال و پیج الحادی ایجاد کردهاند و مطالب نادرستِ مشابه آن حدیث و آن فهم نادرست را منتشر میکنند! و (٤) تمام جوانان ما هم به دلیل آنلاین بودن، در تیررس افکار آنها قرار دارند...
امروزه فضای مجازی کاری کرده که (٥) دوستهای اینترنتی تا داخل اتاق جوانان ما پیشروی کردهاند و هرچه بخواهند به آنها منتقل مینمایند.
شوربختانه (٦) مطالعه و سواد دینی هم بسیار ضعیف است، (٧) مسلمانان عصر حاضر هم تا دلتان بخواهد از بحران و مشکلات و جنگهای داخلی رنج میبرند.
حال خودتان قضاوت کنید و قطعات این پازل (شماره ١ تا ٧7) را کنار یکدیگر بچسپانید، تا ببینید چه وضعیتی برای جامعهی مسلمانان تداعی میشود...
-خب، با توضیحاتی که ارایه دادید راه برونرفت از مشکلاتی که اشاره کردید، چیست؟
مطمئن باشید تنها راه برون رفت از وضعیت کنونی تمرکز بر قطعهی شماره ٦ این پازل میباشد. چون از میان مواردی که در سطور بالا ذکر نمودم فقط شماره ٦ برای عموم قابل اجرا است، ما توانایی توقف تکنولوژی را نداریم و نباید هم این کار را بکنیم، توانایی کنترل مخالفین را هم نداریم چون آنها هم مثل ما از آن استفاده میکنند، تغییر وضعیت جهان اسلام هم در حیطهی توانایی اشخاصی چون ما نیست و به همت بینالمللی سران کشورهای مسلمان نیاز دارد... اما، کافی است جوانانِ مسلمان مطالعه کنند، کافی است آگاه باشند و بدانند دین آنها چه میگوید، اگر بدانند سخن اسلامستیزان چیست و پاسخ مسلمانهای محقّق چه میباشد...مطمئن باشید تحت این شرایط، اسلامستیزان دیگر نخواهند توانست، اسب تلبیس را در میدان نا آگاهی جوانان ما برانند...
-مؤثّرترین افراد در زندگی شما چه کسانی بودهاند، آیا از کسی تأثیر پذیرفتهاید؟
به جز انبیای الهی که مستقیم با خداوند منان در ارتباط بودهاند و مسؤولیت خود را دریافت کردهاند، وگرنه فکر نمیکنم در این دنیای پهناور کسی پیدا شود که اهل فکر و اندیشه باشد و از کسی تاثیر نپذیرفته باشد.
من هم از مخالفان اسلام فراوان تأثیر پذیرفتهام و هم از موافقان.
ابتدا بحث مخالفان را مطرح مینمایم که شاید برای مخاطبان عزیز جذّابتر باشد، سالها پیش بحث و مناظره در اینترنت به یکی از مهمترین دغدغههای زندگی من تبدیل شده بود، با افراد زیادی بحث میکردم، در جریان این فعّالیّتها:
وقتی میدیدم در قالب تلبیس و سیاهنمایی چگونه اسلام عزیزم را مورد هجمه و اهانت قرار میدهند. وقتی میدیدم یکسری جوان بی اطّلاع برای آنان کف میزنند و اصطلاحاً نام خردورز و شکّاک و... را برای خود انتخاب نمودهاند، امّا هیچ اطّلاعی در زمینهی اسلام ندارند...
وقتی میدیدم اسلامستیزان جوانان مؤمن و متقی را بخاطر نداشتن استدلال در منگنه قرار میدهند...
وقتی میدیدم اسلامستیزان چند نفری پشت هم میایستادند و سخنان همدیگر را تأیید میکردند و استدلالهای زیبای شخص مسلمان را مورد تمسخر قرار میدهند. و بسیاری از مشاهدات دیگر...
همهی اینها با عزّت مسلمانی من در تضاد بودند، من نمیتوانستم این وضعیت را ببینم و دست روی دست بگذارم، لذا با استعانت از الله متعال در این وادی (ردّ شبهات) قدم گذاشتم. با خود گفتم باید برای جوانانی که با اسلامستیزان در یک جنگ فکری قرار میگیرند، مهمّات فکری فراهم نمایم و الحمدلله، با تلاش شبانهروزی فعّالیّتم را شروع کردم.
امّا موافقانی که از آنها تأثیر پذیرفتهام، اساتیدی هستند که مطالعات فکری خود را با خواندن آثار آنها شروع نمودهام، (و خود را شاگرد آثار آنان میدانم) شخصیتهایی همچون استاد محمد قطب، استاد مصطفی حسینی طباطبایی، استاد مرتضی مطهری، استاد مصطفی محمود، برخی از سایتهای اسلامی که در زمینهی ردّ شبهات کار کردهاند، همهی اینها روحیه و قوهی استدلال من را برای مقابله با شبهات تقویت نمودهاند. امّا چون مطالعات من آزاد بوده و همیشه با روحیهای کنجکاو گام برداشتهام، گاهی از تماشای یک فیلم هم نکاتی یاد گرفتهام، یا از کودکی که حرف زده است، یا از بحث و مناظرهای که بین چند نفر در جریان بوده است و ...
به لحاظ اخلاقی هم، ارتباط با انسانهای دیندار کارکرد بسیار مثبتی روی اخلاق من داشته است و همیشه به وجود آنان افتخار کردهام.
- چند کتاب از شما چاپ شده است، آیا برنامهای برای نوشتن در حوزههای دیگر هم دارید؟
تاکنون دو جلد از کتاب «الحاد نوین، باتلاق رنگین» چاپ شده است و جلد سوّم هم تمام شده و در مرحلهی ویراستاری قرار دارد، حال پس از طی کردن مراحل قانونی چند وقت دیگر چاپ میشود خدا میداند.
امّا احساس میکنم هنوز در این حوزه نیاز وجود دارد و باید جهت خدمت به جوانان در صحنه حضور داشته باشم. اسلامستیزان و ناباوران فعالیتهای خود را گسترش دادهاند، ما هم ان شاء الله به تناسب آنها و بلکه بیشتر، پیش میرویم و تمام نیرنگهایشان را نقش بر آب خواهیم کرد.
طبعاً فعّالیّت در حوزهی اندیشهی دینی بسیار گسترده است و ان شاء الله روزی که مجموعهی «الحاد نوین، باتلاق رنگین» به پایان برسد، این شرایط و نیاز وجود دارد که کتابهایی با موضوعات و عناوین دیگر مرقوم نمایم.
در زمینهی «ارزیابی سرزمین»(رشته دانشگاهیام) هم بسیار مایلم کتابی بنویسم، ولی به علت فشار کاری و دغدغههای فراوانی که دارم هنوز فرصت نکردهام، ولی ان شاء الله تلاش میکنم در زمینهی علوم تجربی هم نگارشاتی داشته باشم.
-در پایان جلد اوّل کتاب «الحاد نوین، باتلاق رنگین» از ایمان آوردن یک جوان یهودی به وسیلهی مطالبتان صحبت کردهاید، لطفاً در مورد آن توضیح دهید، آیا موارد دیگری هم وجود دارد؟
بلی، ١٠ بهمنماه ١٣٩٤ بود، وقتی صبح از خواب بیدار شدم، مشاهده نمودم یکی از مخاطبان کانال تلگرامیام پیامی طولانی فرستاده و از ایمان آوردنش به وسیلهی یادداشتهای من، سخن گفته است (مادرش ایرانی بود و فارسی میدانست وگرنه اهل یکی از کشورهای اروپایی بود...).
برای منی که با احساس فراوان این کار دعوتی را انجام میدادم و اکثراً وقتی در تاریکی شبها یادداشتم را در کانال قرار میدادم، قبلاً از ارسال، دست به دعا بر میداشتم و میگفتم یا الله این فعّالیّت را از من بپذیر و مرحمتی عنایت بفرما که متن فوق باعث هدایت جوانان منحرف شود...
چنین بازخوردها بسیار ارزشمند بودند (و هستند) و بلافاصله روح و روانم را تحت الشعاع قرار میدادند، لذا ناخودآگاه بعد از خواندن پیامِ برادر تازه مسلمان مان شروع کردم به گریه کردن... (معمولاً اشکهایی که ما مسلمانان به خاطر مسلمان شدن دیگر انسانها میریزیم، اشک شوق و امید است و مانند سیلابی قدرتمند، خانههای سست اسلامستیزان را نابود مینماید...اما در پروسهای بلند مدت... باذن الله)
همسرم گفت چه اتفاقی افتاده؟ نتوانستم برایش توضیح دهم و گوشی را دادم به خودش که پیام را بخواند...
بلافاصله موضوع را با یکی از دوستان تلگرامیام در میان گذاشتم و آن جوان یهودی (زاده) را به او معرّفی نمودم، تا نکات لازم جهت اجرای شریعت اسلام را به او آموزش دهد...
الحمدلله موارد دیگری هم بودهاند، مثلاً پارسال در ماه مبارک رمضان (فکر میکنم در اواخر دههی دوم قرار داشتیم) مرا دعوت کردند که با یک شخص ناباور بحث نمایم، دو ساعت آنجا بودم و حرف زدیم... سپس خداحافظی کردم و رفتم، وقت نماز عصر بود، میخواستم خود را به مسجد برسانم که آن شخص واسط (در بین من و شخص ناباور) تماس گرفت و گفت مژده باد برادر جان که خبر خوبی دارم... گفتم بفرمایید... گفت: آن شخص سؤالاتش برطرف شده و میگوید ایمان میآورم... در آن لحظه هم یک فضای بسیار معنوی بر روح و روانم جاری شد و بلافاصله خود را مسجد رساندم و برای رب العرش العظیم (سبحانه و تعالی)، سجدهی شکر بجای آوردم...
یا دو سال پیش اطلاع دادند که: در خوابگاه علوم پزشکی یکی از شهرهای ایران، چندین دانشجوی پزشکی به وسیلهی مطالب من، دوباره به دایرهی ایمان بازگشتهاند و حتّی نمازهایشان را به صورت جماعت میخوانند...و الحمدلله موارد دیگر...
-خداوند را جهت این توفیق شاکریم و تمنّای توفیقات روزافزون برای شما در راستای تبلیغ دین حق از خداوند سبحان داریم؛ امّا در این وانفسا که جوّ بیتفاوتی نسبت به قبول فهم دین در میان غالب قشر نوجوان و جوان کشورمان وجود دارد، جامعهی هدف شما در نوشتن آثارتان و انجام تلاشهای فکریتان چه کسانی هستند؟
آنچه که برای من بسیار مهمّ است، خدمت فکری به افرادی است که در لبهی پرتگاه قرار دارند، باور کنید هستند کسانی که از یکسو دلشان نمیآید اسلام را رها کنند و از سوی دیگر، برای آشوب فکری و تناقضاتی که در ذهن شان ایجاد شده، پاسخی پیدا نمیکنند...
لذا پاسخ به تناقضات فکری این افراد بسیار بسیار ارزشمند است و به آنها کمک میکند که دوباره با افتخار، خداپرستی خود را ادامه دهند و الحمدلله، هم کانالی که دارم و هم کتابهایی که چاپ نمودهام، این هدف را دنبال مینمایند.
-به عنوان یک جوان باورمند اهل پژوهش، اگر توصیه و سخنی برای جوانان دارید بفرمایید، میشنویم.
توصیههای من که بسیار هستند و اگر کسی کتابهایم را خوانده باشد، حتماً موارد فراوانی را رویت نموده است، امّا چیزی که بصورت خلاصه از طریق این تریبون میخواهم به جوانان مسلمان بگویم این دو نکته است:
الف) عزیزانم! گورستانها پر از افرادی است که فکر میکردند، چرخ گردون بدون آنان نمیچرخد!... به خدای احد و واحد قسم پس از فوت ما هم زندگی انسانها در جریان است...
وقتی فارغ التحصیل شدم و دانشگاه را به اتمام رساندم، تصوّر میکردم چون من و دوستانم میرویم دانشگاه خلوت میشود... امّا پس از دو سال وقتی به آنجا برگشتم، دیدم نسل جدیدی آمده که مانند ما خوشحال هستند و مشغول طی کردن دوران تحصیلشان هستند... انتظار داشتم چون ما روزی در این دانشگاه بودهایم برایمان احترام خاصّی قائل شوند، ولی اصلاً برایشان مهمّ نبود و ما را نمیشناختند...
و این مثال دقیقاً گویای زندگی ما انسانهاست، ما میرویم و دیگران میآیند... اتاقی که در آن نشستهام خدا میداند که چه افراد دیگری در آن زندگی میکنند! فرزندانم، نوههایم و...
بزرگواران اگر اصل بر بقا و ماندن بود، نوبت ما نمیرسید و دیگران باقی میماندند، ولی همه چیز در گذر است و ما مسافر هستیم... حال با وجود این مقدّمه، خواهش میکنم به نکتهی زیر توجّه بفرمایید:
استاد احمد دیدات -رحمهالله - در جایی میفرماید: اگر ما اسلام را کنار بگذاریم، اسلام راه خود را میپیماید و هیچ مشکلی نخواهد داشت، امّا قطعاً ما سرنوشتمان خراب میشود...
پس بیایید قدر اسلام را بیشتر و بیشتر بدانیم، این دین الهی ودیعهی ارزشمندی است که در اختیار ما قرار گرفته است، مطمئناً کسی که با وجود این اهرم ارزشمند، زندگی دنیوی و اخروی خود را غرق در نور ننماید، دچار خسران بزرگ و جبرانناپذیری خواهد شد، چون زندگی در این دنیا و فرصت خود را خوشبخت نمودن، فقط یک بار است و این راه برگشتی ندارد...
لذا اگر شبههای داشتید، حتماً سراغ مطالعه و تحقیق بروید بعد قضاوت نمایید... نهاینکه اوّل تسلیم شوید، سپس تحقیق یکطرفه و عیبجویانه انجام دهید تا آنچه علیه اسلام قبول نمودهاید را اثبات نمایید!
پاسخگویی به شبهات اسلامستیزان را به افراد متخصّص واگذار نمایید، چون رد الحاد به مطالعات و تخصّص مربوط به خود نیاز دارد...
نسبت به خداوند منّان حسن ظنّ داشته باشید و مطمئن باشید اگر شما جواب یک شبهه را ندانستید، از بی اطلاعی خودتان است و دین پروردگار هیچ اشکالی ندارد...
ب) میخواهم نکتهای را خدمت منتقدان کتاب الحاد نوین عرض نمایم (گاهاً سخنانی شنیدهام):
کسی که اسلامستیز است، حق خودش است که به نوشتارهای من اشکال وارد نماید، چون عملاً باعث از میان برداشتن تفکّر او خواهد شد، او دو راه بیشتر ندارد یا باید تأثیر بپذیرد یا دشمنی کند؛ امّا مسلمانانی که انتقاد میکنند، از دو حالت خارج نیستند یا دلسوز دین هستند یا خیر! اگر دلسوز نیستند که حقّ انتقاد هم ندارند... و سخن آنان برایمان مهمّ نیست...(و توصیه میشود از خدا بترسند و قیافهی انسانهای دلسوز به خود نگیرند)
امّا در صورت دلسوزی، ما تصور میکنیم این کتاب از ٢٠، نمره ١٥ را کسب نموده است...البته نمرهی واقعی نزد خداوند متعال است، بهامید پذیرش کتاب در بارگاه خداوند... ولی از این منتقدان دلسوز و معتقد درخواست میشود، به میدان نوشتن بیایند و کتابی در این زمینه بنویسند که نمرهی آن ٢٠ باشد و ان شاء الله ریشهی الحاد و ناباوری را در جامعهی مسلمانان خشک نماید، امّا اگر چیزی نمینویسند و کاری هم به تبلیغ اسلام ندارند، چرا باید در مورد کتابی که تلاش نموده در مقابل الحاد بایستد، چنین مواضعی اتخاذ کنند؟
- چگونه افراد معتقد دلسوز و غیر دلسوز را از یکدیگر تفکیک نماییم؟
غالباً یک داعی دلسوز، در صورتی که نمرهی کتاب ١٥ باشد، ١٥ نمرهی آن را به دیگران میگوید، اما ٥ نمرهای که کسب ننموده را به خود نویسنده اطلاع میدهد، تا کارش پیشرفت داشته باشد... نهاینکه برعکس عمل نماید و اثر نویسنده را به خاطر آن کمبود، نزد مردم تخریب نماید.
من فکر میکنم، هر داعی دلسوزی باید از این کتاب حمایت نماید و آن را کتاب خود بداند، چون فارغ از هرگونه انشعاب و جهتگیری، در روی دشمنان قرآن و منتقدان پیامبر اکرم (ص) ایستاده است، و هدف آن فقط اثبات حقانیت اسلام مبارک است... تا ان شاء الله (در این جنگ رسانهای) بیش از این جوانان عزیزمان در باتلاق لزج الحاد فرو نروند... و آخر دعوانا ان الحمد لله ربّ العالمین.
نظرات
یونس ذکایی
13 اسفند 1397 - 09:43واقعاً خدا جزایتان دهد، استاد عزیز. اصلاً نمیدانم اگر دو سال پیش با کانالتان آشنا نشده بودم، الان چه موضعی در مقابل دین داشتم. چون من خودم هم علوم دینی آموخته ام، اما همانطور که خودتان اشاره کردید، بحث رد الحاد منحصر به فرد است و نیاز به تحقیق در زمینه های علمی مختلف دارد. و من هم که در مدرسه و نیز در فضای مجازی مطالبی را میدیدم که عقایدم را به چالش میکشیدند، خیلی در شک فرورفته بودم که الحمدالله به واسطه آشنا شدن با کانال شما در تلگرام توانستم خود را از این منجلاب برهانم و رنگ دوبارهای به ایمانم ببخشم. واقعاً تا آخر عمرم مدیون شما هستم. با سپاس و درود فراوان
حسن
13 اسفند 1397 - 10:55استاد یوسفی عزیز کاری که شما انجام می دهید بسیار با ارزش است و کتاب شما پشتوانه محکمی برای دانشجویان و جوانانی است که تحت تاثیر شبهات فراوان اسلام ستیزان قرار دارند ، خداوند این تلاشتان را در کارنامه عمل صالحتان قید فرمایید و با پیامبران محشورتان فرماید . تشکر می کنم از سایت وزین اصلاح بابت مصاحبهای که با نویسنده جوان و سختکوش انجام دادهاند .
بدوننام
13 اسفند 1397 - 08:48استاد مراد عزیز، اندیشمند جوان کاری که شما با بضاعت اندک علمی انجام دادەاید، کاری بسیار سترگ است که باید جماعت دعوت و اصلاح و سایر مدعیان عرصهی دینداری و دعوتگری و اصلاح آنرا انجام میدادند و برایش پروژەهای پژوهشی میداشتند. همیشە کسانی که کاری صورت میدهند و در زمینەای نوآوری میکنند محسود دیگران که غالبا افراد مریضالحالی هستند قرار میگیرند. دیکتەی نانوشته غلط ندارد. گرچه هیچ کاری بینقص و ایراد نیست و دلسوزان و متخصصان باید شما را در راستای تصحیح خطاهای احتمالی انسانی در چاپهای بعدی و ویراستهای دیگر یاری دهند. به هر حال بنده، به سهم خودم دست شما را میبوسم و آرزو میکنم سرزمینم پر از امثال شما باشد. بیش باد
صدیقه
20 اردیبهشت 1398 - 06:58کتاب بسیار عالی خداوند نگهدار شما باشد.
بدوننام
27 خرداد 1399 - 07:42جزاک الله خیرا کثیراً استاد محترم! اما یک پیشنهاد داشتم اگر این کتاب به زبان انگلیسی هم به نشر رسد ممنون میشوم!
بدونناممحمد شعیب حیات
06 خرداد 1399 - 05:39السلام علیکم استاد مراد یوسفی گرامی! واقعا خیلی خوشحالم که به کتاب الحاد نوین آشنایی پیدا کردم. هر دو جلد کتابتان را مطالعه کردم واقعا بسیار مفید اند. خصوصا برای جوانانی که در دانشگاه ها استند و در خطر الحاد قرار دارند. خداوند حفظتان کند!
عبدالبر عائذ
28 اردیبهشت 1399 - 09:30کتاب جالب و مؤثرتان را در دهه ای اخیر رمضان زیر مطالعه گرفتم و اقعا کتاب مورد نیاز جامعه ای امروزی است الله تعالی برایتان پاداش نیک دهد.
بدوننام
06 اسفند 1400 - 11:28سلام استاد گرامی خدا خیرتون بده واقعا کارتون خیلی با ارزشه به نظر منم به زبان انگلیسی ترجمه بشه خیلی خوب میشه از منفی دادن بی خود و بی جهت به نظرات مشخصه خداناباوران چقدر در برابر حق جبهه گیری میکنند جزاکم الله خیرا